سلام سلام سلام
تصمیم کبری گرفتم ولی حس میکنم اصغری بیش نیستم . تصمیم میگیرم صبح زود بیدار شم شروع کنم به هنرنمایی به زبان خوندن به مقاله دادن به درس خوندن واسه دکتری بعدش اما چی میشه؟؟؟؟؟ اینقدر میخابم تا بترکم اینقدر میخام تا افتاب از همه طرف میاد روم و بعد من در حال ذوب شدن با دهن کف کرده و موهای جومونگی بلند میشم یه دو ساعتی توی فکر ازدواج از دست رفته ام بعدش یهویی مثلا به خودم میام بعدش چی میشه تو ایینه به خودم میگم اعظم تو میتونی اما خدا شاهده اگه دروغ بگم تونستنم ختم میشه به جمع و جور کردن خونه
. بعدش یه ناهاری میزنم و عصر میخوابم مثلا ولی در اصل دوباره به ازدواج از دست رفته فکر میکنم . بعد یکم فیلم میبینم و برای شام اماده میشم شامی میخورم یکم گریه میکنم بعدش میرم مثلا بخوابم باز یه خورده فکر الکی میکنم که من بدبخت شدم 
و بعد میخوابم و سپس روز از نو روزی از نو . خنده داره؟؟؟؟؟ بله خنده داره اما خب همون قدرم واقعیته .من میتونم بترم؟؟؟؟ بله اما واقیعیت یه چیز دیگه ای میگه .
درباره این سایت